در خواص نفس قدسی و دلایل حرکات و علامات اجزای بدن

نفس نطقیست، بی‌زبان گویاست این بداند کسی که او جویاست
در بصر نور و در زبان گفتار در دهن زوق و در قدم رفتار
قوت سمع و لمس و بوییدن به ره فکر و فهم پوییدن
همه از فیض نفس زاینده‌است جمله را نفس ره نماینده است
دیدن او به امتیاز بود گفتن او به رمز و راز بود
بر تو از بسکه مشفقست و رحیم به هزارت زبان کند تعلیم
مینماید ز صد طریقت راه تا ز نیک و ز بد شوی آگاه
او چه شایسته‌ی خودت سازد نور او عکس بر تو اندازد
نور او در تنت فرشته شود منهی غیب و سرنوشته شود
جستن هر رگی زبانی ازوست زدن هر نفس نشانی ازوست
جستن سر نشان جاه بود و آن پایت دلیل راه بود
جستن چشم راست از شادی خبرت گوید و ز آزادی
جستن چشم چپ نشان جفا یا سخنهای دشمنان ز قفا
جنبش هر یکی به منوالیست هر یکی زان دلیل بر حالیست
هم چنین حکم نبض شریانات اندر اوقات رنج و بحرانات
نبض نملی دلیل ضعف قوا متفاوت بر اختلاف هوا
مرتعش بر حرارت طاری ملتوی بر کمال بیماری
و آن دگرها بدین صفت باشد نزد آن کاهل معرفت باشد
سر بسر واقفان این رازند گوش کن تا چه پرده میسازند؟
مینیوشند و باز میگویند بی‌زبان با تو راز میگویند