در ستایش خواجه غیاث‌الدین

قلمت نقش بند دفتر کن کرمت ضامن عروج سخن
یزک لشکر تو قطب شمال پرچم رایت تو جرم هلال
جفت خاک در تو طاق فلک آستانت به از رواق فلک
عرش بلقیس کرسی حرمت خاتم جم پشیزه‌ی کرمت
داد دنیا تو دادی و دین هم لاجرم آن ببردی و این هم
کس درین عرصه‌ی بلند هوا به سخن چون تو نیست کام روا
چه شود گر ز راه دلجویی؟ قلمت چون کند سخن گویی
به میان سخن که میسازد سخن اوحدی در اندازد
ای به حق خاتم اندر انگشتت راست باد از برادران پشتت
باش جاوید و خرم و خندان زان فروزنده روی فرزندان
هست جای تو چون سرای سرور که مباد ایمنی ز جای تو دور