نام مهدی ز مهد مشتق شد
|
|
عصمت شاه مهد مطلق شد
|
بر خلایق ز بس بلندی رای
|
|
روی او را عزیز کرد خدای
|
هر که با نامش آشنا گردید
|
|
همه حاجات او روا گردید
|
چرخ بسته میان به طاعت او
|
|
بحر محتاج استطاعت او
|
درچمن گفته بلبل و قمری
|
|
مدح این گلبن اولوالامری
|
عقل همتای او ندارد یاد
|
|
چرخ مانند او ندید و نزاد
|
ز صفش نام بده چتر و علم
|
|
در کفش کام دیده تیغ و قلم
|
فتح با رایتش به همراهی
|
|
ملک بگرفته ماه تا ماهی
|
از دلش جمله داد و دین زاید
|
|
ملک را خود ملک چنین باید
|
جاودان جمله داد و دین زاید
|
|
ملک را خود ملک چنین باید
|
جاودان باد و بر خوراد از بخت
|
|
شاه بغداددار کسری تخت
|
شرعین الکمال بادا دور
|
|
از چنین شاه و از چنین دستور
|