قاعده در بیان اقسام فضیلت

اصول خلق نیک آمد عدالت پس از وی حکمت وعفت شجاعت
حکیمی راست گفتار است و کردار کسی کو متصف گردد بدین چار
به حکمت باشدش جان و دل آگه نه گربز باشد و نه نیز ابله
به عفت شهوت خود کرده مستور شره همچون خمود از وی شده دور
شجاع و صافی از ذل و تکبر مبرا ذاتش از جبن و تهور
عدالت چون شعار ذات او شد ندارد ظلم از آن خلقش نکو شد
همه اخلاق نیکو در میانه است که از افراط و تفریطش کرانه است
میانه چون صراط مستقیم است ز هر دو جانبش قعر جحیم است
به باریکی و تیزی موی و شمشیر نه روی گشتن و بودن بر او دیر
عدالت چون یکی دارد ز اضداد همی هفت آمد این اضداد ز اعداد
به زیر هر عدد سری نهفت است از آن درهای دوزخ نیز هفت است
چنان کز ظلم شد دوزخ مهیا بهشت آمد همیشه عدل را جا
جزای عدل، نور و رحمت آمد سزای ظلم، لعن و ظلمت آمد
ظهور نیکویی در اعتدال است عدالت جسم را اقصی کمال است
مرکب چون شود مانند یک چیز ز اجزا دور گردد فعل و تمییز
بسیط الذات را مانند گردد میان این و آن پیوند گردد
نه پیوندی که از ترکیب اجزاست که روح از وصف جسمیت مبراست
چو آب و گل شود یکباره صافی رسد از حق بدو روح اضافی
چو یابد تسویت اجزای ارکان در او گیرد فروغ عالم جان
شعاع جان سوی تن وقت تعدیل چو خورشید و زمین آمد به تمثیل