جواب

که را شد حاصل آخر جمله امید که ماند اندر کمالی تا به جاوید
مراتب باقی و اهل مراتب به زیر امر حق والله غالب
مثر حق شناس اندر همه جای ز حد خویشتن بیرون منه پای
ز حال خویشتن پرس این قدر چیست وز آنجا باز دان کاهل قدر کیست
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است نبی فرمود کو مانند گبر است
چنان کان گبر یزدان و اهرمن گفت مر آن نادان احمق او و من گفت
به ما افعال را نسبت مجازی است نسب خود در حقیقت لهو و بازی است
نبودی تو که فعلت آفریدند تو را از بهر کاری برگزیدند
به قدرت بی‌سبب دانای بر حق به علم خویش حکمی کرده مطلق
مقدر گشته پیش از جان و از تن برای هر یکی کاری معین
یکی هفتصد هزاران ساله طاعت به جای آورد و کردش طوق لعنت
دگر از معصیت نور و صفا دید چو توبه کرد نور «اصطفی» دید
عجب‌تر آنکه این از ترک مامور شد از الطاف حق مرحوم و مغفور
مر آن دیگر ز منهی گشته ملعون زهی فعل تو بی چند و چه و چون
جناب کبریایی لاابالی است منزه از قیاسات خیالی است
چه بود اندر ازل ای مرد نااهل که این یک شد محمد و آن ابوجهل
کسی کو با خدا چون و چرا گفت چو مشرک حضرتش را ناسزا گفت
ورا زیبد که پرسد از چه و چون نباشد اعتراض از بنده موزون
خداوندی همه در کبریایی است نه علت لایق فعل خدایی است
سزاوار خدایی لطف و قهر است ولیکن بندگی در جبر و فقر است