قاعده‌ی تفکر در آفاق

حمل با عقرب آمد جای بهرام اسد خورشید را شد جای آرام
چو زهره ثور و میزان ساخت گوشه عطارد رفت در جوزا و خوشه
قمر خرچنگ را همجنس خود دید ذنب چون راس شد یک عقده بگزید
قمر را بیست و هشت آمد منازل شود با آفتاب آنگه مقابل
پس از وی همچو عرجون قدیم است ز تقدیر عزیزی کو علیم است
اگر در فکر گردی مرد کامل هر آیینه که گویی نیست باطل
کلام حق همی ناطق بدین است که باطل دیدن از ضعف یقین است
وجود پشه دارد حکمت ای خام نباشد در وجود تیر و بهرام
ولی چون بنگری در اصل این کار فلک را بینی اندر حکم جبار
منجم چون ز ایمان بی‌نصیب است اثر گوید که از شکل غریب است
نمی‌بیند مگر کین چرخ اخضر به حکم و امر حق گشته مسخر