باز به پا کرد نوبهار، سرادق

مدح تو گفتن بهار راست نکوتر تا شنود مدح مردم متملق
کیش تو جویم مدام و راه تو پویم تا ز تن خسته روح گردد زاهق
بر پدر و مادرم ز لطف کرم کن گر صلتی دارد این قصیده‌ی رایق
چشم من از مهر برگشای و نگه دار گوهر ایمان من ز پنجه‌ی سارق