آه که از جور چرخ، وز ستم روزگار

آه که از جور چرخ، وز ستم روزگار خسرو ملک وجود، شد به دیار عدم
آه که برچیده شد زود ز بزم جهان مسند شهبازخان خان جمیل الشیم
رفت امیر زمان تاج اعاظم که بود معدن عز و شرف منبع جود و کرم
نخل بلندش که بود سرو ریاض جهان خم شد و از پا فتاد زین فلک پشت خم
دیده‌ی ایام ریخت از غم او سیل خون بر سر عالم فشاند ماتم او خاک غم
چون ز غم آباد دهر یافت ملالت نهاد در روضات جنان با دل خرم قدم
خامه‌ی هاتف نوشت از پی تاریخ او آه ز دنیا برفت صاحب سیف و قلم