ای بلبل بوستان معقول | طوطی شکر فشان معقول | |
ای بر سر تو لجام حکمت | وی در کف تو عنان معقول | |
مشاطهی منطق تو کرده | آرایش دختران معقول | |
وی از پی طعن دین نشانده | بر رمح جدل سنان معقول | |
وی ناخن بحث تو ز شبهه | رنگین شده بر میان معقول | |
رو چهرهی نازک شریعت | مخراش به ناخنان معقول | |
پنداشتهای که از حقیقت | مغزی است در استخوان معقول | |
بر سفرهی حکمت آزمودند | بس بینمک است نان معقول | |
تیر نظرت ز کوری دل | کژ میرود از کمان معقول | |
سر بر نکنی به عالم قدس | از پایهی نردبان معقول | |
با حبل متین دین چرایی | پا بستهی ریسمان معقول | |
زردشت نهای چرا شدستند | خلقی ز تو زند خوان معقول | |
شرح سخن محمدی کن | تا چند کنی بیان معقول | |
بر شهره شرع مصطفی رو | نه در پی رهزنان معقول | |
کز منهج حق برون فتادهست | آمد شد رهروان معقول | |
بانگ جرس ضلالت آید | پیوسته ز کاروان معقول | |
گوش دل خویشتن نگهدار | از بوعلی آن زبان معقول | |
نقد دغلی به زر مطلاست | در کیسهی زرگران معقول | |
در خانهی دین نخواهی آمد | ای مانده بر آستان معقول | |
بی فر همای شرع ماندی | چون جغد در آشیان معقول |