دنیا که من و تو را مکان است
|
|
بنگر که چه تیره خاکدان است
|
پر کژدم و پر ز مار گوری
|
|
از بهر عذاب زندگان است
|
هر زنده که اندروست امروز
|
|
در حسرت حال مردگان است
|
جاییست که اندرو کسی را
|
|
نی راحت تن نه انس جان است
|
در وی که چو خرمنت بکوبند
|
|
گردانه به که خری گران است،
|
بیدار درو نیافت بالش
|
|
کاین بستر از آن خفتگان است
|
این دنیی دون چو گوسپند است
|
|
کش دنبه چو پاچه استخوان است
|
زهریست هزار شاه کشته
|
|
مغزش که در استخوان نهان است
|
در وی که شفا نیافت رنجور
|
|
پیوسته صحیح ناتوان است
|
از بهر خلاص تو درین حبس
|
|
کاندر خطری و جای آن است،
|
دست تو گسسته ریسمانیست
|
|
پای تو شکسته نردبان است
|
نوشش سبب هزار نیش است
|
|
سودش همه مایهی زیان است
|
نا ایمن و خوار در وی امروز
|
|
آن کس که عزیز انس و جان است
|
چون صید که در پیاش سگانند
|
|
چون کلب که در پی کسان است
|
هر چند که خواجه ظالمان را
|
|
همواره چو گربه گرد خوان است،
|
چون سگ شکمش نمیشود سیر
|
|
با آنکه چو سفره پر ز نان است
|
آن کس که چو سیف طالبش را
|
|
دیوانه شمرد عاقل آن است
|