با دانش است فخر، نه با ثروت و عقار | تنها هنر تفاوت انسان و چارپاست | |
زاشوبهای سیل و ز فریادهای موج | نندیشد ای فقیه هر آنکس که ناخداست | |
دیوانگی است قصهی تقدیر و بخت نیست | از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست | |
آن سفلهای که مفتی و قاضی است نام او | تا پود و تار جامهاش از رشوه و رباست | |
گر درهمی دهند، بهشتی طمع کنند | کو آنچنان عبادت و زهدی که بیریاست | |
جانرا هر آنکه معرفت آموخت مردم است | دل را هر آنکه نیک نگهداشت پادشاست |