باز آمدن گشتاسپ به بلخ

زمینش بکردند از زر پاک همه هیزمش عود و عنبرش خاک
همه کاخ را کار اندام کرد پسش خان گشتاسپبان نام کرد
بفرمود تا بردر گنبدش بدادند جاماسپ را موبدش
سوی مرز دارانش نامه نوشت که ما را خداوند یافه نهشت
شبان شده تیره‌مان روز کرد کیان را به هر جای پیروز کرد
به نفرین شد ارجاسپ ناآفرین چنین است کار جهان آفرین
چو پیروزی شاهتان بشنوید گزیتی به آذر پرستان دهید
چو آگاه شد قیصر آن شاه روم که فرخ شد آن شاه و ارجاسپ شوم
فرسته فرستاد باخواسته غلامان و اسپان آراسته
شه بت‌پرستان و رایان هند گزیتش بدادند شاهان سند