بر او برنگارید جمشید را
|
|
پرستنده مر ماه و خورشید را
|
فریدونش را نیز با گاوسار
|
|
بفرمود کردن بر آنجا نگار
|
همه مهتران را بر آنجا نگاشت
|
|
نگر تا چنان کامگاری که داشت؟
|
چو نیکو شد آن نامور کاخ زر
|
|
به دیوارها برنشانده گهر
|
به گردش یکی باره کرد آهنین
|
|
نشست اندرو کرد شاه زمین
|
فرستاد هر سو به کشور پیام
|
|
که چون سرو کشمر به گیتی کدام
|
ز مینو فرستاد زی من خدای
|
|
مرا گفت زینجا به مینو گرای
|
کنون هر ک این پند من بشنوید
|
|
پیاده سوی سرو کشمر روید
|
بگیرید پند ار دهد زردهشت
|
|
به سوی بت چین بدارید پشت
|
به برزو فرشاه ایرانیان
|
|
ببندید کشتی همه برمیان
|
در آیین پیشینیان منگرید
|
|
برین سایهی سروبن بگذرید
|
سوی گنبد آذر آرید روی
|
|
به فرمان پیغمبر راست گوی
|
پراگنده فرمانش اندر جهان
|
|
سوی نامداران و سوی مهان
|
همه نامداران به فرمان اوی
|
|
سوی سرو کشمر نهادند روی
|
پرستشکده گشت زان سان که پشت
|
|
ببست اندرو دیو را زردهشت
|
بهشتیش خوان ار ندانی همی
|
|
چرا سرو کشمرش خوانی همی
|
چرا کش نخوانی نهال بهشت
|
|
که شاه کیانش به کشمر بکشت
|
چو چندی برآمد برین روزگار
|
|
خجسته ببود اختر شهریار
|
به شاه کیان گفت زردشت پیر
|
|
که در دین ما این نباشد هژیر
|
که تو باژ بدهی به سالار چین
|
|
نه اندر خور دین ما باشد این
|