سخن دقیقی

شده زار و بیمار و بیهوش و توش به نزدیک او زهر مانند نوش
سران و بزرگان و هر مهتران پزشکان دانا و نام‌آوران
بر آن جادوی چارها ساختند نه سود آمد از هرچ انداختند
پس این زردهشت پیمبرش گفت کزو دین ایزد نشاید نهفت
که چون دین پذیرد ز روز نخست شود رسته از درد و گردد درست
شهنشاه و زین پس زریر سوار همه دین پذیرنده از شهریار
همه سوی شاه زمین آمدند ببستند کشتی به دین آمدند
پدید آمد آن فره ایزدی برفت از دل بدسگالان بدی
پر از نور مینو ببد دخمه‌ها وز آلودگی پاک شد تخمه‌ها
پس آزاده گشتاسپ برشد به گاه فرستاد هر سو به کشور سپاه
پراگند اندر جهان موبدان نهاد از بر آذران گنبدان
نخست آذر مهر بر زین نهاد به کشمر نگر تا چه آیین نهاد
یکی سرو آزاده بود از بهشت به پیش در آذر آن را بکشت
نبشتی بر زاد سرو سهی که پذرفت گشتاسپ دین بهی
گوا کرد مر سرو آزاد را چنین گستراند خرد داد را
چو چندی برآمد برین سالیان مر آن سرو را شد ستبرش میان
چنان گشت آزاد سرو بلند که بر گرد او برنگشتی کمند
چو بسیار برگشت و بسیار شاخ بکرد از بر او یکی خوب کاخ
چهل رش به بالا و پهنا چهل نکرد از بنه اندرو آب و گل
دو ایوان برآورد از زر پاک زمینش ز سیم و ز عنبرش خاک