کنون هرچ خواهیم کردن ز داد
|
|
بکوشیم وز داد باشیم شاد
|
ز ده یک مرا چند بر شهرهاست
|
|
که دهقان و موبد بران بر گواست
|
چو باید شما را ببخشم همه
|
|
همان ده یک و بوم و باژ و رمه
|
مگر آنک آید شما را فزون
|
|
بیارد سوی گنج ما رهنمون
|
ز ده یک که من بستدم پیش ازین
|
|
ز باژ آنچ کم بود گر بیش ازین
|
همی از پی سود بردم به کار
|
|
به در داشتن لشکر بیشمار
|
بزرگی شما جستم و ایمنی
|
|
نهان کردن کیش آهرمنی
|
شما دست یکسر به یزدان زنید
|
|
بکوشید و پیمان او مشکنید
|
که بخشنده اویست و دارنده اوی
|
|
بلند آسمان را نگارنده اوی
|
ستمدیده را اوست فریادرس
|
|
منازید با نازش او به کس
|
نباید نهادن دل اندر فریب
|
|
که پیش فراز اندر آید نشیب
|
کجا آنک بر سود تاجش به ابر
|
|
کجا آنک بودی شکارش هژبر
|
نهالی همه خاک دارند و خشت
|
|
خنک آنک جز تخم نیکی نکشت
|
همه هرک هست اندرین مرز من
|
|
کجا گوش دارند اندرز من
|
نمایم شما را کنون راه پنج
|
|
که سودش فزون آید از تاج و گنج
|