شماساس را دید گرد دلیر | که میبر خروشید چون نره شیر | |
بیامد دمان تا بر او رسید | سبک تیغ تیز از میان برکشید | |
بزد بر سرش تیغ زهر آبدار | بگفتا منم قارن نامدار | |
نگون اندر آمد شماساس گرد | چو دید او ز قارن چنان دست برد | |
چنین است کردار گردون پیر | گهی چون کمانست و گاهی چو تیر |