همه نامداران پذیره شدند
|
|
ابا ژندهپیل و تبیره شدند
|
رسیدند پس پیش سام سوار
|
|
بزرگان و کی نوذر نامدار
|
پیام پدر شاه نوذر بداد
|
|
به دیدار او سام یل گشت شاد
|
چنین داد پاسخ که فرمان کنم
|
|
ز دیدار او رامش جان کنم
|
نهادند خوان و گرفتند جام
|
|
نخست از منوچهر بردند نام
|
پس از نوذر و سام و هر مهتری
|
|
گرفتند شادی ز هر کشوری
|
به شادی درآمد شب دیریاز
|
|
چو خورشید رخشنده بگشاد راز
|
خروش تبیره برآمد ز در
|
|
هیون دلاور برآورد پر
|
سوی بارگاه منوچهر شاه
|
|
به فرمان او برگرفتند راه
|
منوچهر چون یافت زو آگهی
|
|
بیاراست دیهیم شاهنشهی
|
ز ساری و آمل برآمد خروش
|
|
چو دریای سبز اندر آمد به جوش
|
ببستند آئین ژوپین وران
|
|
برفتند با خشتهای گران
|
سپاهی که از کوه تا کوه مرد
|
|
سپر در سپر ساخته سرخ و زرد
|
ابا کوس و با نای روئین و سنج
|
|
ابا تازی اسپان و پیلان و گنج
|
ازین گونه لشکر پذیره شدند
|
|
بسی با درفش و تبیره شدند
|
چو آمد به نزدیکی بارگاه
|
|
پیاده شد و راه بگشاد شاه
|
چو شاه جهاندار بگشاد روی
|
|
زمین را ببوسید و شد پیش اوی
|
منوچهر برخاست از تخت عاج
|
|
ز یاقوت رخشنده بر سرش تاج
|
بر خویش بر تخت بنشاختش
|
|
چنان چون سزا بود بنواختش
|
وزان گرگساران جنگ آوران
|
|
وزان نره دیوان مازندران
|