چو ابلیس پیوسته دید آن سخن

بدو گفت کین بودنی کار بود بمان تا چه گردد نباید درود
خورش ساز و آرامشان ده به خورد نباید جزین چاره‌ای نیز کرد
به جز مغز مردم مده‌شان خورش مگر خود بمیرند ازین پرورش
نگر تا که ابلیس ازین گفت‌وگوی چه‌کردوچه خواست اندرین جستجوی
مگر تا یکی چاره سازد نهان که پردخته گردد ز مردم جهان