کامل ز یکی هنر ده و صد بیند | ناقص همه جا معایب خود بیند | |
خلق آینهی چشم و دل یکدگرند | در آینه نیک نیک و بد بد بیند |
□
در عشق تو گاه بت پرستم گویند | گه رند و خراباتی و مستم گویند | |
اینها همه از بهر شکستم گویند | من شاد به اینکه هر چه هستم گویند |
□
آنروز که بنده آوریدی به وجود | میدانستی که بنده چون خواهد بود | |
یا رب تو گناه بنده بر بنده مگیر | کین بنده همین کند که تقدیر تو بود |
□
اول رخ خود به ما نبایست نمود | تا آتش ما جای دگر گردد دود | |
اکنون که نمودی و ربودی دل ما | ناچار ترا دلبر ما باید بود |
□
اول که مرا عشق نگارم بربود | همسایهی من ز نالهی من نغنود | |
واکنون کم شد ناله چو دردم بفزود | آتش چو همه گرفت کم گردد دود |
□
چندانکه به کوی سلمه تارست و پود | چندانکه درخت میوه دارست و مرود | |
چندانکه ستاره است بر چرخ کبود | از ما به بر دوست سلامست و درود |
□
رفتم به کلیسیای ترسا و یهود | دیدم همه با یاد تو در گفت و شنود | |
با یاد وصال تو به بتخانه شدم | تسبیح بتان زمزمه ذکر تو بود |
□
ز اول ره عشق تو مرا سهل نمود | پنداشت رسد به منزل وصل تو زود | |
گامی دو سه رفت و راه را دریا دید | چون پای درون نهاد موجش بربود |
□
فردا که زوال شش جهت خواهد بود | قدر تو به قدر معرفت خواهد بود | |
در حسن صفت کوش که در روز جزا | حشر تو به صورت صفت خواهد بود |
□
گر ملک تو شام و گر یمن خواهد بود | وز سر حد چین تا به ختن خواهد بود | |
روزی که ازین سرا کنی عزم سفر | همراه تو هفت گز کفن خواهد بود |