فی نغمات الجنان من جذبات الرحمان

انه فی غفلة عن حاله خائض فی قیله مع قاله
کل ان فهو فی قید جدید قائلا من جهله: هل من مزید
تائه فی الغی قد ضل الطریق قط من سکرالهوی لا یستفیق
عاکف دهرا، علی اصنامه تنفر الکفار من اسلامه
کم انادی و هو لایسقی یصغی؟ التناد وافادی، وافادی، وافاد
یا بهائی اتخذ قلبا سواه فهو ما معبوده الا هواه
هر چت از حق باز دارد ای پسر نام کردن، نان و حلوا، سر به سر
گر همی خواهی که باشی تازه‌جان رو کتاب نان و حلوا را بخوان