حکایة العابد الذی قل الصبر لدیه فتفوق الکلب علیه

خود بده انصاف، ای مرد گزین! بی‌حیاتر کیست؟ من یا تو؟ ببین
مرد عابد، زین سخن، مدهوش شد دست را بر سر زد و از هوش شد
ای سگ نفس بهائی، یاد گیر! این قناعت، از سگ آن گبر پیر