ناهید همچو عود بر آتش فکنده چنگ
|
|
تقویش ساز کرده چو قانون احتساب
|
چون گشته شخص شوکت او مایل رکوب
|
|
گردون رکاب داری او کرده ارتکاب
|
سرلشگران عسکر او صاحب الرس
|
|
گردن کشان لشگر او مالک الرقاب
|
هردم کند ظفر ز پی زیب دولتش
|
|
دست عروس ملک به خون عدو خضاب
|
از باد حملهی سپه او سپاه خصم
|
|
بر هم خورد چنان که ز صرصر صف ذباب
|
چون خلق در مقام سبک روحی آردش
|
|
در زیر پای او نبود مور در عذاب
|
اما نهد به هیبت اگر پای بر زمین
|
|
بیرون برد مهابت او جنبش از دواب
|
بر درگهش گدای کمین مملکت مدار
|
|
در خدمتش غلام کمین سلطنت مب
|
ای سجدهی درت همه را مقصد و مرام
|
|
وی خاک درگهت همه را مرجع و مب
|
ای قدرت تو چشمهی گشاینده از رخام
|
|
وی حکمت تو تشنهی نوازنده از سراب
|
رای تو در امور کلید در صلاح
|
|
فکر تو در مهام دلیل ره صواب
|
محتاج یک حدیث توام در مهم خویش
|
|
ای هر حدیث از تو برابر به صد کتاب
|
سیسال شد که طبع من از گوهر سخن
|
|
گردیده گوشواره کش گوش شیخ و شباب
|
از معنی لباب کلامست نظم من
|
|
تحید و نعت و منقبتم لب آن لباب
|
چون سینهی صدف صدف سینهها تمام
|
|
در عهد من گران شده از گوهر مذاب
|
سرتاسر جهان ز در نظم من پر است
|
|
الا خزانه دل نواب کامیاب
|
من در زمان این ملک مشتری غلام
|
|
با این همه در رچو محیطم در اضطراب
|
یک در به بیع طبع همایون او رسان
|
|
تا وارهم ز فاقه من خانمان خراب
|
بر جان من ترحمی ای ابر مرحمت
|
|
کز تاب آفتاب حوادث شدم کباب
|
از کاینات رو به تو آورده محتشم
|
|
ای قبلهی مراد ازو روی بر متاب
|