روم از شور ظهورش چون بود جائی که هست
|
|
او در آذربایجان غوغاش در اقلیم چین
|
پیکر آرای عدو گردد مشبک کار دهر
|
|
در سپاه او کمانداران چه خیزند از کمین
|
بر قد دارئیش دوران لباس کوتهست
|
|
تار و پودش گرچه از خیط شهور است و سنین
|
کرد پیش از عهد شاهی آن چه صد خسرو نکرد
|
|
ملک را میباید الحق مالکالملکی چنین
|
شاهد حقیتش هم بس به قانون جمل
|
|
این که سلطان حمزه یکسانست با حق مبین
|
حق مبین گشته از نقش حروف اسم او
|
|
تا زوال دشمنان باطلش گردد یقین
|
قلعهی تبریز تا بستاند از رومی به جنگ
|
|
گفتم از بهر تفال یکه مصراعی متین
|
کز قفای فتح از آن گردد دو تاریخ آشکار
|
|
دال بر اقبال آن جنگآور قسور کمین
|
چون ستاند قلعه و تاریخها پر شد به کو
|
|
قلعه از رومی ستاندی شاه جم قدرآفرین
|
با دعای اهل کاشان این دعاگو محتشم
|
|
آسمانها را کند پر ز اولین تا هفتمین
|
بهر آن دارای هفت اقلیم باردار حافظی
|
|
کاسمان نامش کند جوشن زمین حصن حصین
|
داعیان را نیز فیض از مبداء فیاض باد
|
|
شهریاری هم که هست ارباب دعوت را معین
|