در منقبت حضرت امیرالممنین علی‌ابن ابیطالب

فاتح خیبر که گر بودی زمین را حلقه‌ای در زمان کندی و افکندی درین فیروزه بام
قاتل عنتر که بر یکران چه می‌گردد سوار می‌فرستد خصم را سوی عدم در نیم گام
خواجه قنبر که هندوی کمیتش ماه را خوانده چون کیوان غلام خویش به درش کرده نام
داور محشر که تا ذاتش نگردد ملتفت بر خلایق جنت و دوزخ نیابد انقسام
بان عم مصطفی بحرالسخا بدرالدجی اصل و نسل بوالبشر خیرالبشر کهف‌الانام
از تقدم در امور ممنان نعم‌الامیر وز تقدس در صلوة قدسیان نعم‌الامام
آن که گر تغییر اوضاع جهان خواهد شود شرق و مغرب غرب مشرق شام صبح و صبح شام
وانکه گر جمع نقیضین آید او را در ضمیر آب و آتش را دهد با هم به یکدم التیام
آب پیکانش گر آید در دل عظم رمیم از زمین خیزد که سبحان‌الذی یحیی‌العظام
سهمه فی قوسه کالطیر فی برج‌السما سیفه فی کفه کالبرق فی جوف‌الغمام
پشت عصیان را به دیوار عطایش اعتماد دست طاعت را به دامان قبولش اعتصام
گر نبودی صیقل شمشیر برق آئین وی می‌گرفت آیینه‌ی اسلام را زنگ ظلام
ور نکردی مهر ذاتش در طبایع انطباع نور ایمان را نبودی در ضمایر ارتسام
ای که هر صبح از سلام ساکنان هفت چرخ بارگاهت می‌شود از شش جهة دارالسلام
وی بهر شام از سجود محرمان نه فلک هست قصر احترامت ثانی بیت‌الحرام
گر نبودی رایض امرت به امر هیچکس توسن گردن کش گردون نمی‌گردید رام
ور نکردی پایه‌ی عونت مدد افلاک را این رواق بیستون ایمن نبودی ز انهدام
آب دریا موج بر گردون زدی گر یافتی قطره‌ای از لجه قدر تو با وی انضمام
بس که دست انتقام از قوت عدلت قویست لاله رنگ از خون شاهین است چنگال حمام
از ائمه ذات مرتاض تو ممتاز آمده آن چنان کز اشهر اثنا عشر شهر صیام