داستان پیر زن با سلطان سنجر

دولت ترکان که بلندی گرفت مملکت از داد پسندی گرفت
چونکه تو بیدادگری پروری ترک نه‌ای هندوی غارتگری
مسکن شهری ز تو ویرانه شد خرمن دهقان ز تو بیدانه شد
زامدن مرگ شماری بکن میرسدت دست حصاری بکن
عدل تو قندیل شب افروز تست مونس فردای تو امروز تست
پیرزنانرا بسخن شاد دار و این سخن از پیرزنی یاد دار
دست بدار از سر بیچارگان تا نخوری پاسخ غمخوارگان
چند زنی تیر بهر گوشه‌ای غافلی از توشه بی توشه‌ای
فتح جهان را تو کلید آمدی نز پی بیداد پدید آمدی
شاه بدانی که جفا کم کنی گرد گران ریش تو مرهم کنی
رسم ضعیفان به تو نازش بود رسم تو باید که نوازش بود
گوش به دریوزه انفاس دار گوشه نشینی دو سه را پاس دار
سنجر کاقلیم خراسان گرفت کرد زیان کاینسخن آسان گرفت
داد در این دور برانداختست در پر سیمرعغ وطن ساختست
شرم درین طارم ازرق نماند آب درین خاک معلق نماند
خیز نظامی ز حد افزون گری بر دل خوناب شده خون گری