هندوک لاله و ترک سمن
|
|
سهل عرب بود و سهیل یمن
|
زورق باغ از علم سرخ و زرد
|
|
پنجرهها ساخته از لاجورد
|
آب ز نرمی شده قاقم نمای
|
|
طرفه بود قاقم سنجاب سای
|
شاخ ز نور فلک انگیخته
|
|
در قدم سایه درم ریخته
|
سایه سخن گو بلب آفتاب
|
|
زنده شده ریگ ز تسبیح آب
|
نسترن از بوسه سنبل به زخم
|
|
از مژه غنچه لب گل به زخم
|
ترکش خیری تهی از تیر خار
|
|
گاه سپر خواسته گه زینهار
|
سحر زده بید، به لرزه تنش
|
|
مجمر لاله شده دود افکنش
|
خواست پریدن چمن از چابکی
|
|
خواست چکیدن سمن از نارکی
|
نی به شکر خنده برون آمده
|
|
زرده گل نعل به خون آمده
|
آنگل خودرای که خودروی بود
|
|
از نفس باد سخن گوی بود
|
سبزتر از برگ ترنج آسمان
|
|
آمده نارنج به دست آن زمان
|
چون فلک آنجا علم آراسته
|
|
سبزه بکشتیش بدر خواسته
|
هر گره از رشته آن سبز خوان
|
|
جان زمین بود و دل آسمان
|
اختر سرسبز مگر بامداد
|
|
گفت زمین را که سرت سبز باد
|
یا فلک آنجا گذر آوردهبود
|
|
سبزه به بیجاده گرو کردهبود
|
چشمه درفشندهتر از چشم حور
|
|
تا برد از چشمه خورشید نور
|
سبزه بر آن چشمه وضو ساخته
|
|
شکر وضو کرده و پرداخته
|
مرغ ز گل بوی سلیمان شنید
|
|
ناله داودی از آن برکشید
|
چنگل دراج به خون تذرو
|
|
سلسله آویخته در پای سرو
|