خلوت اول در پرورش دل

گفت فرود آی و ز خود دم مزن ورنه فرود آرمت از خویشتن
منکه بر آن آب چو کشتی شدم ساکن از آن باد بهشتی شدم
آب روان بود فرود آمدم تشنه زبان بر لب رود آمدم
چشمه افروخته‌تر ز آفتاب خضر به خضراش ندیده به خواب
خوابگهی بود سمنزار او خواب کنان نرگس بیدار او
دایره خط سپهرش مقام غالیه بوی بهشتش غلام
گل ز گریبان سمن کرده جای خارکشان دامن گل زیر پای
آهو و روباه در آن مرغزار نافه به گل داده و نیفه به خار
طوطی از آن گل که شکر خنده بود بر سر سبزیش پر افکنده بود
تازه گیا طوطی شکر بدست آهوکان از شکرش شیر مست
جلوه‌گر از حجله گلها شمال گل شکر از شاخ گیاها غزال
خیری منشور مرکب شده مروحه عنبر اشهب شده
سرمه بیننده چو نرگس نماش سوسن افعی چو زمرد گیاش
قافله زن یاسمن و گل بهم قافیه گو قمری و بلبل بهم
سوسن یکروزه عیسی زبان داده به صبح از کف موسی نشان
فاخته فریادکنان صبحگاه فاخته‌گون کرده فلک را به آه
باد نویسنده به دست امید قصه گل بر ورق مشک بید
گه بسلام چمن آمد بهار گه بسپاس آمد گل پیش خار
ترک سمن خیمه به صحرا زده ماهچه خیمه به ثریا زده
لاله به آتشگه راز آمده چون مغ هندو به نماز آمده