نعت چهارم

ای گهر تاج فرستادگان تاج ده گوهر آزادگان
هر چه زبیگانه وخیل تواند جمله در این خانه طفیل تواند
اول بیت ار چه به نام تو بست نام تو چون قافیه آخر نشست
این ده ویران چو اشارت رسید از تو و آدم به عمارت رسید
آنچه بدو خانه نوآیین بود خشت پسین دای نخستین بود
آدم و نوحی نه به از هر دوی مرسله یک گره از هر دوی
آدم از آن دانه که شد هیضه‌دار توبه شدش گلشکر خوشگوار
توبه دل در چمنش بوی تست گلشکرش خاک سر کوی تست
دل ز تو چون گلشکر توبه خورد گلشکر از گلشکری توبه کرد
گوی قبولی ز ازل ساختند در صف میدان دل انداختند
آدم نو زخمه درآمد به پیش تا برد آنگوی به چوگان خویش
بارگیش چون عقب خوشه رفت گوی فرو ماند و فرا گوشه رفت
نوح که لب تشنه به حیوان رسید چشمه غلط کرد و به طوفان رسید
مهد براهیم چو رای اوفتاد نیم ره آمد دو سه جای اوفتاد
چون دل داود نفس تنگ داشت در خور این زیر، بم آهنگ داشت
داشت سلیمان ادب خود نگاه مملکت آلوده نجست آین کلاه
یوسف از آن چاه عیانی ندید جز رسن و دلو نشانی ندید
خضر عنان زین سفر خشک تافت دامن خود تر شده‌ی چشمه یافت
موسی از این جام تهی دید دست شیشه به کهپایه «ارنی» شکست
عزم مسیحا نه به این دانه بود کو ز درون تهمتی خانه بود