اولین شخص گفت با بهرام
|
|
کای شده دشمن تو دشمن کام
|
راست روشن به زخمهای درشت
|
|
در شکنجه برادرم را کشت
|
وانچه بود از معاش و مرکب و چیز
|
|
همه بستد حیات و حشمت نیز
|
هرکس از خوبی و جوانی او
|
|
سوخت بر غبن زندگانی او
|
چون من انگیختم خروش و نفیر
|
|
زان جنایت مرا گرفت وزیر
|
کو هواخواه دشمنان بود است
|
|
تو چنینی و او چنان بود است
|
غوریی تند را اشارت کرد
|
|
تا مرا نیز خانه غارت کرد
|
بند بر پای من نهاد به زور
|
|
کرد بر من سرای را چون گور
|
آن برادر به جور جان برده
|
|
وین برادر به دست وپا مرده
|
کرده زندانیم کنون سالیست
|
|
روی شاهم خجستهتر فالیست
|
شاه را چون ز گفت آن مظلوم
|
|
آنچه دستور کرد شد معلوم
|
هر چه دستور ازو به غارت برد
|
|
جمله با خونبها بدو بسپرد
|
کردش آزاد و دلخوشی دادش
|
|
بر سر شغل خود فرستادش
|