آگاهی بهرام از لشکرگشی خاقان چین بار دوم

چون به تثلیث مشتری و زحل شاه انجم ز حوت شد به حمل
سبزه خضر وش جوانی یافت چشمه‌ی آب زندگانی یافت
ناف هر چشمه رود نیلی شد هر سبیلی به سلسبیلی شد
مشک برگشت خاک عودی پوش نافه خر گشت باد نافه فروش
اعتدال هوای نوروزی راست رو شد به عالم افروزی
باد نوروزی از قباله نو با ریاحین نهاد جان به گرو
رستنی سر برون زد از دل خاک زنگ خورشید گشت از آینه پاک
شبنم از دامن اثیر نشست گرمی اندام زمهریر شکست
برف کافوری از گریوه کوه رود را زاب دیده داد شکوه
سبزه گوهر زدود بینش را داد سرسبزی آفرینش را
نرگس‌تر به چشم خواب آلود هر کرا چشم بود خواب ربود
باد صبح از نسیم نافه گشای بر سواد بنفشه غالیه سای
سرو کز سایه بادبانه زده جعد شمشاد را به شانه زده
چشم نیلوفر از شکنجه‌ی خواب جان در انداخته به قلعه‌ی آب
غنچه‌های نو از شکوفه شاخ کرده للوا چو برگ لاله فراخ
سوسن از بهر تاج نرگس مست شوشه زر نهاده بر کف دست
از شمایل شمامه‌های بهار بی‌قیامت ستاره کرده نثار
شنبلید سرشک در دیده زعفران خورده باز خندیده
کاتب الوحی گل به آب حیات بر شقایق به خون نوشته برات
برگ نسرین به گوهر آمودن شاخ سوسن به توتیا سودن