چون برآمد ز ماه تا ماهی
|
|
نام بهرام در شهنشاهی
|
دل قوی شد بزرگواران را
|
|
زنده شد نام نامداران را
|
زرد گوشان به گوشهها مردند
|
|
سر به آب سیه فرو بردند
|
بود پیری بزرگ نرسی نام
|
|
هم لقب با برادر بهرام
|
هم قوی رأی و هم تمام اندیش
|
|
کارها را شناخته پس و پیش
|
نسلش از نسل شاه دارا بود
|
|
وین نه پنهان که آشکارا بود
|
شاه ازو یک زمان نبودی دور
|
|
شاه را هم رفیق و هم مستور
|
سه پسر داشت اوی و هر پسری
|
|
بسر خویش عالم هنری
|
آنکه مه بود ازان سه فرزندش
|
|
نام کرده پدر زراوندش
|
شه عیارش یکی به صد کرده
|
|
موبد موبدان خود کرده
|
غایت اندیش بود و راهشناس
|
|
پارسائیش را نبود قیاس
|
وان دگر مشرف ممالک بود
|
|
باج خواه همه مسالک بود
|
کرده شاه از درستی قلمش
|
|
نافذالامر جمله عجمش
|
وآن سه دیگر به شغل شهر و سپاه
|
|
نایب خاصتر به حضرت شاه
|
شه برایشان عمل رها کرده
|
|
عاملان با عمل وفاکرده
|
او همه شب به باده بزم افروز
|
|
عاملانش به کار خود همه روز
|
آسیاوار گرد خود میتاخت
|
|
هرچه اندوخت باز میانداخت
|
گرد عالم شد این حکایت فاش
|
|
تیز شد تیشهها ز بهر تراش
|
گفت هرکس که مست شد بهرام
|
|
دین به دینار داد و تیغ به جام
|
با حریفان به می در افتاده است
|
|
حاصلش باد و خوردنش باده است
|