پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

چونکه خواننده خواند نامه تمام جوش آتش برآمد از بهرام
باز خود را به صد توانائی داد چون زیرکان شکیبائی
با چنان گرمیی نکرد شتاب بعد از اندیشه باز داد جواب
کانچه در نامه کاتبان راندند گوش کردم چو نامه بر خواندند
گرچه کاتب نبوده چابک دست پند گوینده را عیاری هست
آنچه بر گفته شد ز رای بلند می‌پسندم که هست جای پسند
من که در پیش من چه خاک و چه سیم سر فرو ناورم به هفت اقلیم
لیک ملکی که ماندم از پدران عیب باشد که هست با دگران
گر پدر دعوی خدائی کرد من خدا دوستم خرد پرورد
هست بسیار فرق در رگ و پوست از خدا دوست تا خدائی دوست
من به جرم نکرده معذورم کز بزهکاری پدر دورم
پدرم دیگر است و من دگرم کان اگر سنگ بود من گهرم
صبح روشن ز شب پدید آید لعل صافی ز سنگ می‌زاید
نتوان بر پدر گوائی داد که خداتان از او رهائی داد
گر بدی کرد چون به نیکی خفت از پس مرده بد نباید گفت
هرکجا عقل پیش رو باشد بد بد گو ز بد شنو باشد
هرکه او در سرشت بد گهرست گفتنش بد شنیدنش بترست
بگذرید از جنایت پدرم بگذارید از آنچه بی‌خبرم
من اگر چشم بدنگیرد راه عذر خواهم از آنچ رفت گناه
پیش از این گر چو غافلان خفتم اینک اینک به ترک آن گفتم