در نعت پیغمبر اکرم

چشم او را که مهر ما زاغست روضه گاهی برون ازین باغست
حکم هفصد هزار ساله شمار تابع حکم او به هفت هزار
حلقه‌داران چرخ کحلی پوش در ره بندگیش حلقه به گوش
چار یارش گزین به اصل و به فرع چار دیوار گنج خانه شرع
ز آفرین بود نور بینش او کافرینها بر آفرینش او
با چنان جان که هر دمش مددیست از زمین تا به آسمان جسدیست
آن جسد را حیات ازین جانست همه تختند و او سلیمانست
نفسش بر هوا چو مشک افشاند رطب‌تر ز نخل خشک افشاند
معجزش خار خشک را رطبست رطبش خار دشمن این عجبست
کرده ناخن برای انگشتش سیب مه را دو نیم در مشتش
سیب را گر ز قطع بیم کند ناخنه روشنان دو نیم کند
آفرین کردش آفریننده کین گزین بود و او گزیننده
باد بیش از مدار چرخ کبود بر گزیننده و گزیده درود