چشم او را که مهر ما زاغست
|
|
روضه گاهی برون ازین باغست
|
حکم هفصد هزار ساله شمار
|
|
تابع حکم او به هفت هزار
|
حلقهداران چرخ کحلی پوش
|
|
در ره بندگیش حلقه به گوش
|
چار یارش گزین به اصل و به فرع
|
|
چار دیوار گنج خانه شرع
|
ز آفرین بود نور بینش او
|
|
کافرینها بر آفرینش او
|
با چنان جان که هر دمش مددیست
|
|
از زمین تا به آسمان جسدیست
|
آن جسد را حیات ازین جانست
|
|
همه تختند و او سلیمانست
|
نفسش بر هوا چو مشک افشاند
|
|
رطبتر ز نخل خشک افشاند
|
معجزش خار خشک را رطبست
|
|
رطبش خار دشمن این عجبست
|
کرده ناخن برای انگشتش
|
|
سیب مه را دو نیم در مشتش
|
سیب را گر ز قطع بیم کند
|
|
ناخنه روشنان دو نیم کند
|
آفرین کردش آفریننده
|
|
کین گزین بود و او گزیننده
|
باد بیش از مدار چرخ کبود
|
|
بر گزیننده و گزیده درود
|