در نعت پیغمبر اکرم

نقطه خط اولین پرگار خاتم آخر آفرینش کار
نوبر باغ هفت چرخ کهن دره‌التاج عقل و تاج سخن
کیست جز خواجه مید رای احمد مرسل آن رسول خدای
شاه پیغمبران به تیغ و به تاج تیغ او شرع و تاج او معراج
امی و امهات را مایه فرش را نور و عرش را سایه
پنج نوبت زن شریعت پاک چار بالش نه ولایت خاک
همه هستی طفیل و او مقصود او محمد رسالتش محمود
ز اولین گل که آدمش بفشرد صافی او بود و دیگران همه درد
و آخرین دور کاسمان راند خطبه خاتمت هم او خواند
امر و نهیش به راستی موقوف نهی او منکر امر او معروف
آنکه از فقر فخر داشت نه رنج چه حدیثیست فقر و چندان گنج؟
وانک ازو سایه گشت روی سپید چه سخن سایه وانگهی خورشید؟
ملک را قایم الهی بود قایم انداز پادشاهی بود
هرکه برخاست می‌فکندش پست وانکه افتاد می‌گرفتش دست
با نکو گوهران نکو می‌کرد قهر بد گوهران هم او می‌کرد
تیغ از اینسو به قهر خونریزی رفق از آنسو به مرهم‌آمیزی
مرهمش دل نواز تنگ دلان آهنش پای‌بند سنگدلان
آنک با او بر اسب زین بستند بر کمرها دوال کین بستند
اینک امروز بعد چندین سال همه بر کوس او زنند دوال
گرچه ایزد گزید از دهرش وین جهان آفرید از بهرش