گو یارب از این گزاف کاری
|
|
توفیق دهم به رستگاری
|
رحمت کن و در پناهم آور
|
|
زین شیفتگی به راهم آور
|
دریاب که مبتلای عشقم
|
|
و آزاد کن از بلای عشقم
|
مجنون چو حدیث عشق بشنید
|
|
اول بگریست پس بخندید
|
از جای چو مار حلقه برجست
|
|
در حلقه زلف کعبه زد دست
|
میگفت گرفته حلقه در بر
|
|
کامروز منم چو حلقه بر در
|
در حلقه عشق جان فروشم
|
|
بیحلقه او مباد گوشم
|
گویند ز عشق کن جدائی
|
|
کاینست طریق آشنائی
|
من قوت ز عشق میپذیرم
|
|
گر میرد عشق من بمیرم
|
پرورده عشق شد سرشتم
|
|
جز عشق مباد سرنوشتم
|
آن دل که بود ز عشق خالی
|
|
سیلاب غمش براد حالی
|
یارب به خدائی خدائیت
|
|
وانگه به کمال پادشائیت
|
کز عشق به غایتی رسانم
|
|
کو ماند اگر چه من نمانم
|
از چشمه عشق ده مرا نور
|
|
واین سرمه مکن ز چشم من دور
|
گرچه ز شراب عشق مستم
|
|
عاشقتر ازین کنم که هستم
|
گویند که خو ز عشق واکن
|
|
لیلیطلبی ز دل رها کن
|
یارب تو مرا به روی لیلی
|
|
هر لحظه بده زیاده میلی
|
از عمر من آنچه هست بر جای
|
|
بستان و به عمر لیلی افزای
|
گرچه شدهام چو مویش از غم
|
|
یک موی نخواهم از سرش کم
|
از حلقه او به گوشمالی
|
|
گوش ادبم مباد خالی
|