بسا دولت که آید بر گذرگاه
|
|
چو مرد آگه نباشد گم کند راه
|
ز هر سو کرد بر عادت نگاهی
|
|
نظر ناگه در افتادش به ماهی
|
چو لختی دید از آن دیدن خطر دید
|
|
که بیش آشفته شد تا بیشتر دید
|
عروسی دید چون ماهی مهیا
|
|
که باشد جای آن مه بر ثریا
|
نه ماه آیینهی سیماب داده
|
|
چو ماه نخشب از سیماب زاده
|
در آب نیلگون چون گل نشسته
|
|
پرندی نیلگون تا ناف بسته
|
همه چشمه ز جسم آن گل اندام
|
|
گل بادام و در گل مغز بادام
|
حواصل چون بود در آب چون رنگ؟
|
|
همان رونق در او از آب و از رنگ
|
ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد
|
|
بنفشه بر سر گل دانه میکرد
|
اگر زلفش غلط میکرد کاری
|
|
که دارم در بن هر موی ماری
|
نهان با شاه میگفت از بنا گوش
|
|
که مولای توام هان حلقه در گوش
|
چو گنجی بود گنجش کیمیاسنج
|
|
به بازی زلف او چون مار بر گنج
|
فسونگر مار را نگرفته در مشت
|
|
گمان بردی که مار افسای را کشت
|
کلید از دست بستانبان فتاده
|
|
ز بستان نار پستان در گشاده
|
دلی کان نار شیرین کار دیده
|
|
ز حسرت گشته چون نار کفیده
|
بدان چشمه که جای ماه گشته
|
|
عجب بین کافتاب از راه گشته
|
چو بر فرق آب میانداخت از دست
|
|
فلک بر ماه مروارید می بست
|
تنش چون کوه برفین تاب میداد
|
|
ز حسرت شاه را برفاب میداد
|
شه از دیدار آن بلور دلکش
|
|
شده خورشید یعنی دل پر آتش
|
فشاند از دیده باران سحابی
|
|
که طالع شد قمر در برج آبی
|