شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر

به نیک و بد مشو در بند فرزند نیابت خود کند فرزند فرزند
چو هرمز دید کان فرزند مقبل مداوای روان و میوه دل
بدان فرزانگی واهسته رائیست بدانست او که آن فر خدائیست
سرش بوسید و شفقت بیش کردش ولیعهد سپاه خویش کردش
از آن حضرت چو بیرون رفت خسرو جهان در ملک داد آوازه نو
رخش سیمای عدل از دور می‌داد جهانداری ز رویش نور می‌داد