چنان خسبان چو آید وقت خوابم | که گر ریزد گلم ماند گلابم | |
زبانم را چنان ران بر شهادت | که باشد ختم کارم بر سعادت | |
تنم را در قناعت زنده دل دار | مزاجم را بطاعت معتدل دار | |
چو حکمی راند خواهی یا قضائی | به تسلیم آفرین در من رضائی | |
دماغ دردمندم را دوا کن | دواش از خاک پای مصطفی کن |