نکویی گرچه با ناکس نشاید | برای مصلحت گه گه بباید | |
سگ درنده چون دندان کند تیز | تو در حال استخوانی پیش او ریز | |
به عرف اندر جهان از سگ بتر نیست | نکویی با وی از حکمت به در نیست | |
که گر سنگش زنی جنگ آزماید | ورش تیمار داری گله پاید |
□
نمیرد گر بمیرد نیکنامی | که در خیلش بود قائم مقامی | |
چو در مجلس چراغی هست اگر شمع | بمیرد، همچنان روشن بود جمع |
□
هیچ دانی که چیست دخل حرام | یا کدامست خرج نافرجام | |
به گدایی فراهم آوردن | پس به شوخی و معصیت خوردن |
□
نشنیدم که مرغ رفته ز دام | باز گردید و سر گفته به کام | |
مرغ وحشی که رفت بر دیوار | که تواند گرفت دیگر بار | |
رفتگان را به لطف باز آرند | نه به جنگش بتر بیازارند |
□
زخم بالای یکدگر بزنند | بخراشند و مرهمی نکنند | |
خار و گل درهماند و ظلمت و نور | عسل و شهد و نشتر و زنبور |
□
چه رند پریشان شوریده بخت | چه زاهد که بر خود کند کار سخت | |
به زهد و ورع کوش و صدق و صفا | ولیکن میفزای بر مصطفی | |
از اندازه بیرون سپیدی مخواه | که مذموم باشد، چه جای سیاه |
□
دشنام تو سر به سر شنیدم | امکان مقاومت ندیدم | |
با مثل تو کرده به مدارا | تا وقت بود جواب ما را | |
آن روز که از عمل بیفتی | با گوش تو آید آنچه گفتی |
□
دانی چه بود کمال انسان | با دشمن و دوست لطف و احسان |