گر آب دیدهی شیرازیان بپیوندد
|
|
به یکدگر برود همچو دجله در بغداد
|
ولی چه فایده از گردش زمانه نفیر
|
|
نکردهاند شناسندگان ز حق فریاد
|
اگر ز باد خزان گلبنی شکفته بریخت
|
|
بقای سرو روان باد و سایهی شمشاد
|
هنوز روی سلامت به کشورست وعید
|
|
هنوز پشت سعادت به مسندست سعاد
|
کلاه دولت و صولت به زور بازو نیست
|
|
به هفت ساله دهد بخت و دولت از هفتاد
|
به خدمتش سر طاعت نهند خرد و بزرگ
|
|
دران قبیله که خردی بود بزرگ نهاد
|
قمر فرو شد و صبح دوم جهان بگرفت
|
|
حیات او به سر آمد دوام عمر تو باد
|
گشایشت بود ار پند بنده گوش کنی
|
|
که هر که کار نبست این سخن جهان نگشاد
|
همان نصیحت جدت که گفتهام بشنو
|
|
که من نمانم و گفت منت بماند یاد
|
دلی خراب مکن بیگنه اگر خواهی
|
|
که سالها بودت خاندان و ملک آباد
|