در ستایش شمس‌الدین حسین علکانی

احمدالله تعالی که به ارغام حسود خیل بازآمد و خیرش به نواصی معقود
مطرب از مشغله‌ی کوس بشارت چه زند زهره بایستی امروز که بنوازد عود
صبح امروز خدایا چه مبارک بدمید که همی از نفسش بوی عبیر آید و عود
سمع الدهر بتیسیر بلوغ الامال سنح الدور بتبشیر حصول المقصود
رحمت بار خدایی که لطیفست و کریم کرم بنده‌نوازی که رحیمست و ودود
گر کسی شکرگزاری کند این نعمت را نتواند که همه عمر برآید ز سجود
خبر آورد مبشر که ز بطنان عراق وفد منصور همی آید و رفد مرفود
پارس را نعمتی از غیب فرستاد خدای پارسایان را ظلی به سر آمد ممدود
شمس دین، سایه‌ی اسلام، جمال الافاق صدر دیوان و سر خیل و سپهدار جنود
صاحب عالم عادل حسن‌الخلق حسین آنکه در عرصه‌ی گیتیست نظیرش مفقود
به جوانمردی و درویش نوازی، مشهور به توانگردلی و نیک نهادی، مشهود
هیچ خواهنده نماند از کف خیرش محروم هیچ درمنده نرفت از در فضلش مردود
شرط عقلست که حاجت بر هر کس نبرند که نه از هر دل و دستی کرم آید به وجود
سفله گو روی مگردان که اگر قارونست کس ازو چشم ندارد کرم نامعهود
نیک‌بختان بخورند و غم دنیا نخورند که نه بر عوج و عنق ماند و نه بر عاد و ثمود
هر که بر خود نشناسد کرم بارخدای دولتش دیر نماند که کفورست و کنود
نام نیکو طلب و عاقبت نیک اندیش این دو بنیاد همی ماند و دیگر مهدود
دوست دارم که همه عمر نصیحت گویم یا ملامت کنم و نشنود الا مسعود
همه گویند و سخن گفتن سعدی دگرست همه دانند مزامیر نه همچون داود
بد نباشد سخن من که تو نیکش گویی زر که ناقد بپسندد سره باشد منقود