نه ابلیس در حق ما طعنه زد
|
|
کز اینان نیاید بجز کار بد؟
|
فغان از بدیها که در نفس ماست
|
|
که ترسم شود ظن ابلیس راست
|
چو ملعون پسند آمدش قهر ما
|
|
خدایش بینداخت از به خرما
|
کجا سر برآریم از این عار و ننگ
|
|
که با او بصلحیم و با حق به جنگ
|
نظر دوست نادر کند سوی تو
|
|
چو در روی دشمن بود روی تو
|
گرت دوست باید کز او بر خوری
|
|
نباید که فرمان دشمن بری
|
روا دارد از دوست بیگانگی
|
|
که دشمن گزیند به همخانگی
|
ندانی که کمتر نهد دوست پای
|
|
چو بیند که دشمن بود در سرای؟
|
به سیم سیه تا چه خواهی خرید
|
|
که خواهی دل از مهر یوسف برید؟
|
تو از دوست گر عاقلی برمگرد
|
|
که دشمن نیارد نگه در تو کرد
|