شبی دعوتی بود در کوی من
|
|
ز هر جنس مردم در او انجمن
|
چو آواز مطرب برآمد ز کوی
|
|
به گردون شد از عاشقان های و هوی
|
پری پیکری بود محبوب من
|
|
بدو گفتم ای لعبت خوب من
|
چرا با رفیقان نیایی به جمع
|
|
که روشن کنی مجلس ما چو شمع؟
|
شنیدم سهی قامت سیمتن
|
|
که میرفت و میگفت با خویشتن
|
محاسن چو مردان نداری به دست
|
|
نه مردی بود پیش مردان نشست
|
سیه نامه تر زان مخنث مخواه
|
|
که پیش از خطش روی گردد سیاه
|
ازان بی حمیت بباید گریخت
|
|
که نامردیش آب مردان بریخت
|
پسر کو میان قلندر نشست
|
|
پدر گو ز خیرش فروشوی دست
|
دریغش مخور بر هلاک و تلف
|
|
که پیش از پدر، مرده به ناخلف
|