خوشا وقت شوریدگان غمش
|
|
اگر زخم بینند و گر مرهمش
|
گدایانی از پادشاهی نفور
|
|
به امیدش اندر گدایی صبور
|
دمادم شراب الم در کشند
|
|
وگر تلخ بینند دم در کشند
|
بلای خمارست در عیش مل
|
|
سلحدار خارست با شاه گل
|
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست
|
|
که تلخی شکر باشد از دست دوست
|
ملامت کشانند مستان یار
|
|
سبک تر برد اشتر مست بار
|
اسیرش نخواهد رهایی زبند
|
|
شکارش نجوید خلاص از کمند
|
سلاطین عزلت، گدایان حی
|
|
منازل شناسان گم کرده پی
|
به سر وقتشان خلق کی ره برند
|
|
که چون آب حیوان به ظلمت درند؟
|
چو بیتالمقدس درون پر قباب
|
|
رها کرده دیوار بیرون خراب
|
چو پروانه آتش به خود در زنند
|
|
نه چون کرم پیله به خود برتنند
|
دلارام در بر، دلارام جوی
|
|
لب از تشنگی خشک، برطرف جوی
|
نگویم که بر آب قادر نیند
|
|
که بر شاطی نیل مستسقیند
|