ببخش ای پسر کدمی زاده صید | به احسان توان کرد و، وحشی به قید | |
عدو را به الطاف گردن ببند | که نتوان بریدن به تیغ این کمند | |
چو دشمن کرم بیند و لطف و جود | نیاید دگر خبث از او در وجود | |
مکن بد که بد بینی از یار نیک | نیاید ز تخم بدی بار نیک | |
چو با دوست دشخوار گیری و تنگ | نخواهد که بیند تو را نقش و رنگ | |
وگر خواجه با دشمنان نیکخوست | بسی بر نیاید که گردند دوست |