این جور که میبریم تا کی؟ | وین صبر که میکنیم تا چند؟ | |
چون مرغ به طمع دانه در دام | چون گرگ به بوی دنبه در بند | |
افتادم و مصلحت چنین بود | بیبند نگیرد آدمی پند | |
مستوجب این و بیش ازینم | باشد که چو مردم خردمند | |
بنشینم و صبر پیش گیرم | دنبالهی کار خویش گیرم |
□
امروز جفا نمیکند کس | در شهر مگر تو میکنی بس | |
در دام تو عاشقان گرفتار | در بند تو دوستان محبس | |
یا محرقتی بنار خد | من جمرتها السراج تقبس | |
صبحی که مشام جان عشاق | خوشبوی کند اذا تنفس | |
استقبله و ان تولی | استأنسه و ان تعبس | |
اندام تو خود حریر چینست | دیگر چه کنی قبای اطلس؟ | |
من در همه قولها فصیحم | در وصف شمایل تو آخرس | |
جان در قدمت کنم ولیکن | ترسم ننهی تو پای بر خس | |
ای صاحب حسن در وفا کوش | کاین حسن وفا نکرد با کس | |
آخر به زکات تندرستی | فریاد دل شکستگان رس | |
من بعد مکن چنان کزین پیش | ورنه به خدا که من ازین پس | |
بنشینم و صبر پیش گیرم | دنبالهی کار خویش گیرم |
□
گفتار خوش و لبان باریک | ما أطیب فاک جل باریک | |
از روی تو ماه آسمان را | شرم آمد و شد هلال باریک | |
یا قاتلتی بسیف لحظ | والله قتلتنی بهاتیک |