- ۲۲۱ ترا من دوست میدارم ندانم چیست درمانم
- ۲۲۲ از عشقت ای شیرین صنم گرچه بر سر برمیزنم
- ۲۲۳ بیا ای راحت جانم که جان را بر تو افشانم
- ۲۲۴ من که باشم که تمنای وصال تو کنم
- ۲۲۵ باز چون در خورد همت میکنم
- ۲۲۶ تا نپنداری که دستان میکنم
- ۲۲۷ بیتو جانا زندگانی میکنم
- ۲۲۸ هر غم که ز عشق یار میبینم
- ۲۲۹ دل را به غمت نیاز میبینم
- ۲۳۰ سر آن دارم کامروز بر یار شوم
- ۲۳۱ روز دو از عشق پشیمان شوم
- ۲۳۲ چه گویی با تو درگیرد که از بندی برون آیم
- ۲۳۳ تا رخت دل اندر سر زلف تو نهادیم
- ۲۳۴ آخر به مراد دل رسیدیم
- ۲۳۵ ای روی خوب تو سبب زندگانیم
- ۲۳۶ دل بدادیم و جان نمیخواهیم
- ۲۳۷ درمان دل خود از که جویم
- ۲۳۸ ای بندهی روی تو خداوندان
- ۲۳۹ عشق بر من سر نخواهد آمدن
- ۲۴۰ عاشقی چیست مبتلا بودن