غمخوار توام غمان من من دانم | خونخوار منی زیان من من دانم | |
تو ساز جفا داری و من سوز وفا | آن تو تو دانی، آن من من دانم |
□
دیوانهی چنبری هلال تو منم | پروانهی عنبری مثال تو منم | |
نیلوفر خورشید جمال تو منم | خاکستر آتش خیال تو منم |
□
در خواب شوم روی تو تصویر کنم | بیدار شوم وصل تو تعبیر کنم | |
گر هر دو جهان خواهی و جان و دل و دین | بر هر دو و هر سه چار تکبیر کنم |
□
دود افکن را بگو که بس نالانم | دودی بر شد که دودگین شد جانم | |
بر من بدلی کرد به دل جانانم | دل گردانی مکن که سرگردانم |
□
ای کرده تن و جان مرا مسکن غم | در باغ دلم شکفته شد سوسن غم | |
تا پای مرا کشید در دامن غم | غم دشمن من شده است و من دشمن غم |
□
روز از پی هجر تو بفرسود دلم | شب در پی روز وصل نغنود دلم | |
بس روز که چون روز روان بود دلم | تا با تو شب شبی بیاسود دلم |
□
هر روز در آب دیدهاش مییابم | شد ز آتش و آب صبر برده خوابم | |
هرچند که بر آتش عشقت آبم | در عشق چو آب پاک و آتش نابم |
□
گردون قفسی است سبز پرچشمه چو دام | مرغان همه زین قفس پریدند مدام | |
دیری است در این قفس ندیده است ایام | یک مرغ چو من همای خاقانی نام |
□
گر هیچ به بندگیت درخور باشم | در شهر تو سال و مه مجاور باشم | |
شروان ز پی تو کعبه شد جان مرا | گر برگردم ز کعبه کافر باشم |
□
گفتی بروم، مرو به غم منشانم | تا دست به جان درنکند هجرانم | |
جانم به لب آمده است و من میدانم | هان تا نروی تا نه برآید جانم |