- ۳۴۱ جاوید زی ای تو جان شیرین
- ۳۴۲ اسب را باز کشیدی در زین
- ۳۴۳ ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله
- ۳۴۴ چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین
- ۳۴۵ گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او
- ۳۴۶ ای جهانی پر از حکایت تو
- ۳۴۷ ای شکسته رونق بازار جان بازار تو
- ۳۴۸ ای همه انصافجویان بندهی بیداد تو
- ۳۴۹ خنده گریند همی لاف زنان بر در تو
- ۳۵۰ حلقهی ارواح بینم گرد حلقهی گوش تو
- ۳۵۱ ای شادی و غم ز صلح و جنگ تو
- ۳۵۲ ای مونس جان من خیال تو
- ۳۵۳ ای دریغا گر رسیدی دی به من پیغام تو
- ۳۵۴ موی چون کافور دارم از سر زلفین تو
- ۳۵۵ تا کی از عشوه و بهانهی تو
- ۳۵۶ عاشقم بر لعل شکرخای تو
- ۳۵۷ باز افتادیم در سودای تو
- ۳۵۸ ای گشته ز تابش صفای تو
- ۳۵۹ ای کعبهی من در سرای تو
- ۳۶۰ تا بدیدم زلف عنبرسای تو