ز خاک هر سر خاری که میشود پیدا
|
|
بشارت است به توحید واحد یکتا
|
ز سبزه هر رقم تازه بر حواشی جوی
|
|
عبارت است ز ابداع مبدع اشیا
|
به دست شاهد بستان زهر گل آینهایست
|
|
در او نموده رخ صنع بوستان آرا
|
هزار شاخ ز یک آب و گل نموده نمو
|
|
که کس ندیده یکی را به دیگری مانا
|
هزار برگ زهر شاخ رسته کز هر یک
|
|
علامتی دگر است از مغایرت پیدا
|
یکی اگر نه بهر یک تشخصی داده
|
|
که شاخ و برگ نینداز چه رو به یک سیما
|
تصور حکما آن که میکنند پدید
|
|
قوای نامیه در چوب خشگ نشو و نما
|
توهم دگران این که میزند شه گل
|
|
به طرف باغچه خر گه ز لطف آب و هوا
|
گرفتم این که چنین است اگرچه نیست چنین
|
|
کز اقتدار که زین سان قویست دست قوا
|
دگر ز آب و هوا هم شکفته گلشن و گل
|
|
که تربیت ده آب و هواست ای سفها
|
چه شاخ و برگ و چه نور و ثمر چه خار و چه گل
|
|
یکایکند خبرده ز فرد بیهمتا
|
درون مهد زمین صد هزار طفل نبات
|
|
به جنبشند به جنبش دهنده راه نما
|
ز طفل مریم بیجفت حیرت افزاتر
|
|
منزه آمده از امهات و از آبا
|
در آسمان و زمین کردگار را مطلب
|
|
که بینیاز نباشد نیازمند به جا
|
به عقل خواهش کنهش چنان بود که کنند
|
|
به نور مشعله مهر جستجوی سها
|
مدار امید به کس کز خدا خبر دهدت
|
|
چه عالم و چه معلم چه مفتی و ملا
|
به ورطهای که شوی ناامید از همهکس
|
|
ببین به کیست امیدت بدانکه اوست خدا
|
خدای ملک و ملک سیر بخش فلک و فلک
|
|
حفیظ سفل و علو پادشاه ارض و سما
|
مصور صور بیمثال در ارحام
|
|
بنان کرده قلم کش قلم مرکب سا
|
جهنده قطرهای اندر مشیمه سازنده
|
|
چمنده سرو سمن چهره و سهی بالا
|